1394/04/30

درس واره شماره 23- کریم رشید

اشتراک گذاری

"انسان ها معنای اشیاء را تعیین می کنند، اگر شیئی به ما این امکان را بدهد که با آن وارد تعامل شویم، به بخشی از وجود خود ما تبدیل می شود و در گذر زمان چیزهایی در آن خواهیم دید که در ابتدا متوجه آن ها نبوده ایم"

این گفته ای از کریم رشید Karim Rashid است و به خوبی فلسفه ی هنر او را نشان می دهد. او این فلسفه ی هنری را در طراحی های خود و در کتاب ها و مقالاتش دنبال می کند. وی درباره ی طراحی صنعتی Industrial design که رشته ی مورد علاقه اش است چنین نظری دارد: "میخواهم طراحی صنعتی به یک مقوله ی همگانی بدل شود. می خواهم آدم ها اشیاء را دوست داشته باشند، درست همان طور که لباس و کفش را دوست دارند."




کریم رشید در سال 1960 در شهر قاهره مصر  Cairo ,Egypt ، به دنیا آمده و دو رگه ی مصری و انگلیسی است، اما بیشتر عمر خود را در کانادا گذرانده. لیسانس طراحی صنعتی را در سال 1982 از دانشگاه کارلتون Carleton University در اوتاوا کانادا دریافت کرده و در شهر ناپل Naples، واقع در ایتالیا، به تحصیل ادامه داده است. او در ناپل شاگرد اتوره سوتساس Ettore Sottsass و تنی چند از دیگر اساتید این رشته بوده است. با مراجعت به کانادا هفت سال با گروه طراحان صنعتی کی.ای.ان. KAN Industrial Designers یعنی از سال های 1985 تا 1991،  گروه مد بابل Babel Fashion Collection و نورث North را شخصاً تاسیس کرده است.



 


از سال 1993 در نیویورک مشغول به طراحی شده و هنوز هم این شهر را به عنوان ماوای خود برگزیده است. او با شرکت های مطرح بین المللی همچون نامبه Nambe، اومبرا Umbra، ایده Idèe، ایسی میاکه Issey Miyake، توتم Totem، پیور دیزاین Pure Design، زریتالیا Zeritalia، فازم Fasem، گوتسینی Guzzini، استه لودر Estee Lauder، تامی هیلفیگر Tommy Hilfiger، جورجور آرمانی Giorgio Armanii، یاهو Yahoo، جورج کوواچ George Kovacs، سیتی بنک Citibank، نین کامپر Nienkamper، وای.اس.ال YSL و دیگران همکاری داشته است.






کریم رشید در طول دوران فعالیت خود جوایز متعدد را از آن خود ساخته که از میان آن ها می توان به جایزه ی جورج نلسن 1999  George Nelson Award ،جایزه ی سیلور آیدیا 1999 IDSA Industrial Design Excellence Award Silver ، جایزه ی موزه ی فیلادلفیا 1999، جایزه ی سال موزه ی هنر بروکلین 1998، مدال طلای طراحی کار 2001 Design Journal Award for Design Excellence، جایزه ی طراحی داخلی در سالهای 1991، 1993، 1998، 1999،جایزه ی آتنئوم Athenaeum شیکاگو در سالهای 1995- 2000 و جوایز دیگر اشاره کرد.






از طراحی های او نزدیک به 70 قلم به مجموعه های شخصی راه یافته اند و آثار بسیاری از او در موزه های مختلفی در سرتاسر جهان به نمایش درآمده اند. از میان موزه هایی که آثار او را به نمایش گذاشته اند باید از موزه ی هنر فیلادلفیا The Philadelphia Museum of Art، موزه ی هنر مدرن The Museum of Modern Art، موزه ی هنر مدرن سانفرانسیسکو The San Francisco Museum of Modern Art، آتنئوم شیکاگو The Chicago Athenaeum Museum، مرکز وکسنر The Wexner Center، کولومبوس the Columbus Museum در اوهایو Ohio؛ موزه ی هنرهای تزئینی مونرئال The Montreal Museum، موزه ی تبادلات طراحی تورونتو Toronto، موزه ی طراحی ملی کوپر هیوویت Cooper Hewitt در نیویورک، موزه ی اسرائیلی The Israel Museumدر نیویورک، موزه ی بریتانیا The British Museum در لندن، موزه ی امیلی کار Emily Carr House، موزه ی خرونینگن The Groninger Museum در هلند Netherlands یاد کرد. بیش از 2000 نمونه ی طراحی از او به ثبت رسیده است. برخی طراحی های او  را با واژه ی "دموکراتیک" [مردمی]  Democratic توصیف کرده اند. طراحی رستوران موریموتو Morimoto Resturaunt در فیلادلفیا، طراحی هتل سمیرامیس Semiramis Hotel در آتن Athens از جمله ی شاهکارهای کریم رشید به شمار می آیند. نمونه ی آثار کریم رشید در مجلات و سالنامه های مختلف معماری و طراحی داخلی به چاپ رسیده اند.




 

کریم رشید در مسابقات متعدد  بین المللی در نقش داور ظاهر شده و برای مجلات متعدد در سطح بین المللی مقاله می نویسد. او در دانشگاه هنر فیلادلفیا  In Philadelphia University Art، در انستیتوی پرات Pratt Institute، مدرسه ی طراحی رود آیلند Rhode Island School of Design، و در کالج اونتاریو The Ontario College استادیار بوده و مدرس بسیاری از نهاد های آموزشی در سطح بین المللی است. دو کتاب با عنوان "خودت طراحی کن" Design Your Self و "دیجی پاپ" Digipop  از او روانه ی بازار نشر شده اند. تک نگاره ی او "I Want to change the world" "می خواهم دنیا را تغییر دهم" است.



 



وی در مورد خود می گوید:

از پنج سالگی با پدرم در شهر لندن London مشغول طراحی شدم، از کلیساها، پارک ها، مناظر شهری، و از مردم نقاشی می کردم. پدرم مرا به چشم انداز و توجه به هنر دیدن ترغیب کرد. خیلی زود به همه ی آن چیزهایی که بر نحوه ی دیدن ما و بر چشم اندازهای ما تأثیر می گذارند پی بردم. به یاد دارم که یک بار نمایی بیرونی از یک کلیسا را نقاشی می کردم، فهمیدم شکل پنجره های آن را دوست ندارم، به همین خاطر در نقاشی خود آن ها را با استفاده از تخیل خودم کشیدم. با این که در جهانی زندگی می کنیم که دیگران برای ما شکل اش داده اند و ما هم همان طور که هست قبولش داریم، من از سنی تصمیم گرفتم خودم بخشی از این جهان را به دلخواه خودم طراحی کنم و شکل ببخشم. من نیمه انگلیسی و نیمه مصری هستم. پدر و مادری جهان وطن دارم که ما را در برابر ادیان و فرهنگ های گوناگون و متنوع نهاده اند و با آشنایی با این ادیان و فرهنگ ها بارمان آورده اند. پدرم نقاش و طراح بود که از همان اوان کودکی مرا با طیف متنوعی از هنرمندان تاریخ نقاشی آشنا کرد؛ از گوگن Paul Gauguin تا وارهول Andy Warhol، از معماری روم باستان تا معماری مصر باستان، معماری رنسانس Renaissance Architecture و هنر رمانتیک ها همگی در مرکز توجهات من قرار گرفتند. او نکات بسیاری در مورد معماری، طراحی، و مد به من آموخت. او برای خانه ی شخصی مان مبلمان طراحی می کرد، و برای مادرم لباس. روی دیوارهای خانه مان نقاشی می کرد و پیوسته داخل منزل ما را تغییر دکوراسیون می داد. به هر چیزی که دست می زد آن را مطابق سلیقه و بینش خود در آن لحظه تغییر می داد.


 


از اوان کودکی من هم دغدغه ی طراحی را یافتم، همه چیز طراحی می کردم از عینک گرفته تا کفش و رادیو و چمدان و ساختمان و اتومبیل و چراغ و مبلمان و حتی بازی. وقتی به کانادا مهاجرت کردیم، من در یک مسابقه ی طراحی کودکان برنده شدم، من آنقدر تحت تأثیر مراسم بسته بندی و اسباب کشی و انبارداری قرار گرفته بودم که برای این مسابقه یک جای چمدان برای اتومبیل طراحی کردم. سی و هفت سال پیش نمی دانستم کاری که می کنیم در حوزه ی طراحی صنعتی Industrial design قرار دارد. در سال 1967 به مونرئال Montréall نقل مکان کردیم و من در آن جا بود که از نمایشگاه اکسپو EXPO Exhibition بارها و بارها دیدن کردم؛ هر بار الهامات شاعرانه درباره ی آینده به ذهنم متبادر می شد. من آنقدر تحت تأثیر این آرمان شهرهای صنعتی قرار گرفته بودم که بلافاصله دست به کارِ طراحیِ جهانی تخیلی شدم که همه چیز در آن تکنولوژیک، فضایی، و غیر مادی بود. درباره ی باکمینستر فولر Buckminster Fuller، لوکوربوزیه Le Corbusier و بسیاری دیگر می خواندم.






ابتدا در حد فاصله معماری و طراحی، سرگردان و در نوسان بودم، سرانجام تصمیم گرفتم طراحی صنعتی بخوانم. در کانادا به دانشگاه رفتم - فضایی تویتونی، باوهاوسی (همه ی اعضای آکادمی یا هلندی یا آلمانی بودند!) -  و بعد از آن تحصیلاتم را در ایتالیا دنبال کردم، که کاملا برعکس فضای قبلی بود. مدرک التقاطی دریافت کردم که حاصل آمیزشی بود میان مهندسی، معماری، و علوم اجتماعی، و این توانست چشم انداز گسترده ای در معرض دید من بنهد تا از مجرای آن بتوانم محیط زیست خودم را بسازم و اجزای آن را طراحی کنم. بخت با من یار بود که آدم هایی مثل مارشال مک لوهان Herbert Marshall McLuhan از آکادمی ما دیدار می کردند و در آنجا درس می دادند. حدود همین سال ها بود که فهمیدم طراحی صنعتی تا آن سوی مرزهای محصول تولید شده امتداد دارد.



 



هیچگاه طی این سال ها از طراحی دست نکشیدم. طراحی به من اجازه می داد تا سریع ایده هایم را بیان کنم هر روز طراحی می کردم و دفتر پشت دفتر را پر از طرح های فی البداهه ی خودم میکردم. حتی وقتی بچه بودم و نصف شب از خواب می پریدم، رویاهای خودم را نقاشی می کردم. طراحی یک روش اساسی در برقراری ارتباط با آدمهاست. حتی امروز هم بسیاری از مشتریانم ترجیح می دهند صورت های مورد نظرشان را از روی دفتر های طراحی من انتخاب کنند و سفارش دهند، تا اینکه آنها را به پشت کامپیوتر راهنمایی کنم. نمی دانم این روشی که دارم آیا نوستالژیک است یا نه، یا اینکه خیلی ساده بگویم هر طرحی به دلیل ناکامل بودن ذاتی خود امکان ها و بالقوگی های متعددی در اختیارم قرار می دهد.

در حال حاضر من در بیست و پنج کشور مشغول به کار هستم، و در همه ی آن ها یک دنیا طراحی از خود به جای گذاشته ام. من حتی به روش دیجیتال Digital با کامپیوتر و لپ تاپ خودم طراحی می کنم. من یک آواره خانه به دوش در سطح بین المللی هستم: من آزادی و خودمختاری فرهنگی دارم و از این رو فرهنگ های مختلف را درک میکنم و با آن ها تعامل دارم. وقتی این تفاوت های فرهنگی از میان برخاستند و جهان یکپارچه شد، همه ی عناصر را از منظر جهانی تحلیل می کنم و تشریح می کنم، به جای آنکه قومی و منطقه ای باقی بمانم. در طی این سال های آموخته ام که جهان گسترده و انباشته از زیبایی هاست و ایده ی یک " سبک بین المللی" International Style یک ایده ی قدیمی و مهجور است. جهان لایه به لایه پر از سبک های متنوع است که برخی از آنها بومی و منطقه ای نیستند، بلکه خود حاصل امتزاج سبک ها، نژادها و ارزش ها و شعارهای دیگرند. من جهان وطن بار آمده ام و دنیا را انگار از سطح سیاره ای دیگر می نگرم و نسبت به آن مشاهده دارم، آن را درمی یابم، درگیر آن هستم، و دین خود را بدان ادا می کنم.






من عاشق طراحی چیزهایی هستم که در تماس روزمره با آدم ها قرار دارند، به خصوص چیزهایی که بر روی روح و روان ما تأثیر می گذارند. کار فراوان برای انجام دادن وجود دارد: می خواهم اتومبیل طراحی کنم ، لباس، خانه، حتی روبوت. می خواهم آینده را دگرگون کنم. می خواهم یک شوی تلوزیونی ترتیب دهم. می خواهم موسیقی های بیشتری داشته باشم، یک موزه ی کوچک تأسیس کنم، و در وضعیت الهام دائم روزگارم را سر کنم.

فکر می کنم در آینده نیازمند چیزهای مختلفی خواهیم بود، و تجربه های مختلفی، اما چیزی در دست نداریم - ما اتومبیل تولید می کنیم، خانه و مغازه، و خیلی زود همه شان را تجربه می کنیم و سراغ چیز بعدی می رویم. وضعیت فوق مصرف گرا، همیشه در حال تکاپو و دائماً متغیر برای خود درست کرده ایم. همه چیز را مصرف  می کنیم و بازیافت، در چرخه ای بی پایان. ایده ی دوام در همه چیز از معماری گرفته تا تجارت به کل از میان رفته است. این ناکجا آباد است، آزادی، و نیروانای ماست. همه ی کالاها تنها در صورتی که تجربه ای ضروری به همراه داشته باشند واجد ارزش شمرده می شوند.




من به جای اوتوپیا Utopia به نوتوپیا Notopia اعتقاد دارم - مکانی متعلق به آینده که همه چیز در آن زیبا، رمانتیک، و پر از انرژی، عقلانی و بی گسست است. میان الگوهای تجربه ی آدمیان شکافی بر جا نیست؛ همه در وضعیت الهام به سر می برند، و ما آدمیان باهوش تر، سریع تر، و عجیب تر هستیم. می خواهم یک میکروچیپ Microchip در چشمم کار بگذارم تا بتوانم همه چیز را ببینم. باید میکروچیپ هایی هم در ذهن داشته باشیم تا مهارت های ارتباطی مان را در راستای بالقوگی های مان گسترش دهند. ما دوای سرطان، ایدز، و بیماری های قبلی را پیدا خواهیم کرد. هواپیماهای ما با 6 برابر سرعت صوت سفر خواهند کرد و ما فقط یک الگوی سیاره ای را دنبال خواهیم نمود (و یک فرهنگ سیاره ای را)، لباس های مورد نظرتان را با استفاده از سیستم افشانه بر روی پوست بدن خواهید ساخت، همه چیز روبوتیک خواهد شد، دیگر محصولات های-تک high-tech وجود نخواهند داشت، همه چیز غیر مادی خواهد بود، اعم از تفریح و سرگرمی و اطلاعات. خانه های هوشمند خواهیم ساخت، و اتومبیل های هیدروژنی به سفارش مشتری. انسان ها در این حالت بیش از همه ی تاریخ انسانی خواهند زیست و خلاقیت، دین و آیین جدید خواهد بود.





 

آنچه برای طراحی چنین جهانی ضرورت دارد، درکی دیگر است از حیات اجتماعی، رفتار، و فرهنگ بشری. حتی با اینکه ما نگاهی به آینده داریم، هنرمندان ما آینده ی واقعی را نمی بینند. آن ها حال را می بینند، و بقیه گذشته را. تکنولوژی دیجیتال ابزاری برای رسیدن به برج بابل جدید است. جهان با یک زبان آغاز کرده، و با یک دین، و یک فرهنگ، و سپس برای رسیدن به نیروانای وحدت آسمانی برج بابل بنا کرده. من می خواهم دوباره به یک فرهنگ جهانی، یک دین، دین عشق و هماهنگی و زیبایی و انرژی بازگردم. می خواهم از برج بابل بالا روم، و دنیا را تغییر دهم.


 




اغلب وقتی در سفر هستم الهام می گیرم، و عاشق این هستم که در طول مدت طراحی در انزوای مطلق به سر برم: فقط در این حالت تمرکز پیدا می کنم. هواپیما که سوار می شوم یک دفتر طراحی 100 برگ با خودم همراه دارم و در طول یک سفر بر فراز اقیانوس اطلس همه ی آن را پر می کنم. مطالعه می کنم، پیشنهادهایم را می نویسم، جواب سوالهای مطبوعات را می دهم، برنامه ریزی می کنم و در مورد آینده، رویاپردازی می کنم. من در سال حدود 180 روز را در سفر به سر می برم. دفترم بسیار شلوغ است. باید دقیقاً هفت ساعت و نیم بخوابم و گرنه دچار مشکل می شوم.  ساعت هشت صبح بلند می شوم، یک فنجان اسپرسو می نوشم، به ایمیل هایم جواب می دهم، و سپس به دفترم می روم که در طبقه ی پایین منزل مسکونی ام واقع است. این نزدیکی به محل کار به من امکان داده است که بتوانم تا دیر وقت کار کنم. با مدیر دفترم به رتق و فتق امور می پردازم، مقاله می نویسم و سپس بر اساس فهرست پروژه ها کار می کنم (در آن واحد روی پنجاه پروژه مشغول هستم). هر پروژه الهام بخش پروژه ی بعدی است. هر روز سه تا پنج قرار کاری و شغلی دارم، هر روز سالاد می خورم، و شیک سویا می نوشم (در ساعت های استراحت ده دقیقه ای)، چهار فنجان قهوه ی سیاه و قوی، و راس ساعت 5 بعد از ظهر یک فنجان چای می نوشم. هر روز تا ساعت 8 شب کار می کنم، بعد به ورزشگاه می روم، یا بیرون از منزل شامی می خورم. معمولاً بعد از ساعت 10 شب کار نمی کنم، چون هفت روز هفته مشغول کار هستم. معمولا چند کار را با هم جلو می برم.



 


همه ی ارتباط ها، همکاری و تعاونی هستند. موقعی که با یک شرکت مشغول به کار می شوم، انتظارم این است که مارک کریم رشید، نگاه من، و انتظاراتم با فرهنگ آن شرکت گره بخورد. در کل باید بگویم که من با شرکت هایی کار می کنم که فرهنگ و فلسفه ی مشابهی دارند، و این صورت ایده آل است. این یک افسانه ی موهوم است که طراح ایده ای دارد و شرکتی هم هست که آن ایده را اجرا می کند. کار اساسی همین تعاون و همیاری میان اذهان، نگرش ها، و ایدئولوژی هاست. واقعا چند سال طول می کشد که بتوان به اهمیت ارتباطات انسانی پی برد. ارتباط با انسان ها همه چیز در زندگی است. عشق، کار، دوستی، حمایت و پشتیبانی از همین ارتباطات انسانی پدید می آید.

من فکر می کنم ما طراحان باید به عنوان آدم های حرفه ای از خودمان بپرسیم که آیا ما صرفاً تولید کننده ی کالا هستیم یا واقعاً چیزی به هستی اضافه می کنیم؟! این سهم ما در جهان هستی لزوماً سهمی تکنولوژیک یا در حد ابداعات مادی نیست. این ادای دین می تواند ادای دینی شاعرانه هم باشد. منظورم از ادای دین شاعرانه چیزی بیش از ابداع و نوآوری انسانی است. در چند سال گذشته شاهد انواع و اقسام گرایش های مینیمال بوده ایم، اما به گمان من دیگر تا آنجا که ممکن بود درباره اش داد سخن داده ایم. به عبارت بهتر، من هم طرفدار این هستم که" هر چه بیشتر، بیشتر" و می خواهم توان روحی ام را مصروف گرایش های دیگری کنم، محصولاتی تولید کنیم که هم زیبا هستند و هم تزئینی و هم مبتکرانه. طراحی طرح برای دل خودش نیست و نمی تواند باشد، بلکه باید تحولی از درون را در بر داشته باشد.



 



برگرفته از:
طراحی صنعتی - "کریم رشید" ، فصلنامه هنر معماری، پاییز 1385، دوره ی جدید، شماره ی دوم.
طراحی صنعتی - "کریم رشید" ، فصلنامه هنر معماری، زمستان 1385، دوره ی جدید، شماره ی سوم.
طراحی صنعتی - "کریم رشید" ، فصلنامه هنر معماری، بهار 1386، دوره ی جدید، شماره ی چهارم.
فرهادی، فرناز ، "کریم رشید" ، فصلنامه جلوه ی نقش، 1389-1390، شماره ی پنجم و ششم.
رفسنجانی دبستانی، اکبر ، "مینیمالیسم احساسی" ، فصلنامه جلوه ی نقش، تابستان 1389، شماره ی سوم.

نظرات

نظری وجود ندارد، اولین نفری باشید که نظری ثبت می کنید.